وارد دفتر میشویم، دقایقی انتظار، گاهی هم زمزمهای که نکند علی آقا نیاید و دست خالی برگردیم و باز دقایقی منتظر میمانیم. همه چیز رنگ و بوی سکوت دارد.
علی آقا بالاخره به دفتر میآید، اما با دیدن ما متعجب میشود، به احترامش بلند میشویم؛ سلام علی آقا. او انگار از دیدن دو خبرنگار سمج زیاد خوشحال نشده است. میگوید: «سلام» و با چهرهای کاملاً جدی به اتاقش میرود.
دقایقی بعد درب اتاقش را باز میکند، این بار اما لبخند میزند و از ما دعوت میکند که به اتاقش برویم.
«یا اباالفضل، بازهم کاغذ و قلم» میخندیم، «چه کنیم علی آقا، مگه میشه پیش شما اومد و کاغذ و قلم نیاورد.»
میخندد و چایی سفارش میدهد.
علی پروین ادامه متن...